اخبار

معرفی کتاب منشا ثروت (نویسنده اریک باینهوکر)

معرفی کتاب منشا ثروت (نویسنده اریک باینهوکر)
1398/11/19

  منشا ثروت: تکامل، پیچیدگی و بازسازی بنیادی علم اقتصاد)
جعفر خیرخواهان نویسنده: اریک باینهوکر
مترجم: جعفر خیرخواهان
اشاره: ثروت چیست؟ چگونه خلق می‌شود؟ چگونه می‌توان ثروت بیشتری خلق کرد که به نفع افراد، بنگاه‌ها و کل جامعه باشد؟ اینها پرسش‌های بنیادی هستند که اریک باینهوکر در این کتاب نوآورانه مطرح می‌کند.

به نظر باینهوکر، علم اقتصاد در کانون یک انقلاب است که وعده بر افتادن تئوری مرسوم یکصد ساله را می‌دهد و تغییراتی عمیق در تفکر ما راجع به رشد اقتصادی و نوآوری به‌وجود می‌آورد. کتاب «منشا ثروت»، به سبکی جذاب و لذت‌بخش، اندیشه‌های مرزشکنانه اقتصاددانان و دانشمندان سرشناسی را مرور می‌کند که علم اقتصاد را تغییر شکل می‌دهند و آثار آنها را برای مخاطبان عادی قابل‌فهم می‌سازد. باینهوکر از این ایده دفاع می‌کند که اقتصاد، «نظام تطبیقی پیچیده»، بیشتر شبیه مغز انسان، شبکه اینترنت یا یک نظام‌زیستی است تا تصویری ایستا که در تئوری سنتی از آن عرضه می‌شود. باینهوکر با تکیه بر این اندیشه‌های جدید، نشان می‌دهد چگونه ثروت از طریق فرآیند تکاملی خلق می‌شود. علم مدرن، تکامل را پدیده‌ای صرفا زیست‌شناسی ندیده بلکه آن را فرمول چندمنظوره‌ای برای نوآوری می‌بیند. این فرمول تکاملی است که بر فناوری‌ها، نهادهای اجتماعی و کسب‌و‌کارها تاثیر می‌گذارد و ما را از دوران سنگی به اقتصاد جهانی بی‌نهایت پیچیده ۱۰۰ تریلیون دلاری امروز رسانده است. اگر آدام اسمیت الهام‌بخش علم اقتصاد در قرن بیستم بوده است، این چارلز داروین است که چنین کاری را در قرن بیست‌ویکم می‌کند. با درک و فهم منشا تکاملی ثروت است که می‌توان به این پرسش نیز پاسخ داد «چگونه می‌توانیم ثروت بیشتری خلق کنیم؟» باینهوکر توضیح می‌دهد چگونه پژوهش‌های جدید باعث شده است فهم متعارف در حوزه‌هایی از راهبرد تجاری و طراحی سازمان‌ها گرفته تا طرز کار بازار سهام و جهان سیاست و سیاست‌گذاری تغییر کند. اریک باینهوکر مشاور ارشد موسسه پژوهشی صاحبنام مکینزی است. نشریه اقتصادی فورچون، باینهوکر را یکی از «رهبران کسب‌و‌کار در قرن بیست و یک» نامید و آثار وی در موضوعات بازرگانی و اقتصادی در نشریات مختلف مثل تایمز مالی منتشر می‌شود. در ادامه پیشگفتار این کتاب از نظر خوانندگان می‌گذرد:

در زمانی که من این مطلب را می‌نویسم علم اقتصاد در مرحله گذار از عمیق‌ترین تغییر طی یکصد سال گذشته است. من معتقدم این تغییر بیانگر جابه‌جایی مهم در جریان‌های فکری جهانی است که تاثیر قابل‌توجهی بر زندگی ما و زندگانی نسل‌های آینده خواهد داشت. من همچنین معتقدم دقیقا همان‌طور که زیست‌شناسی یک علم واقعی در قرن بیستم شد، اقتصاد نیز جای خود را به عنوان یک علم در قرن بیست‌ویکم پیدا می‌کند. توماس کوهن، تاریخدان و فیلسوف بزرگ علم مشاهده کرد تحقیقات علمی از طریق فرآیند یکنواخت و پیوسته رو به رشد، پیشرفت نکرده است. بلکه آن‌طور که نیکولاس وید یکی از دانش‌پژوهان درباره آثار کوهن توضیح داد، علم با گذر از «مجموعه‌ای از دوره‌های فترت آرام و صلح‌آمیز که با انقلاب‌های خشن فکری و اندیشه‌ای قطع شده است، به پیش می‌رود ... در هر مرحله، یک جهان‌بینی مفهومی جای خود را به جهان‌بینی دیگری می‌دهد ...» کوهن این دوره‌های اغتشاش و آشوب را «تغییرات پارادایمی» می‌نامد و در حالی که این اصطلاح، به علت کاربرد بیش از حد، بخشی از قدرت جادویی خود را از دست داده است، این کتاب استدلال خواهد کرد آنچه امروزه در علم اقتصاد شاهد هستیم در واقع مراحل اولیه‌ای از دقیقا چنین تغییر پارادایمی است.
چرا تغییر پارادایم در علم اقتصاد اهمیت دارد؟ چرا باید کسانی به غیر از اقتصاددانان هم به این مساله اهمیت بدهند؟ علم اقتصاد برای بیشتر مردم، موضوعی خشک، آکادمیک و خیلی تکنیکی به نظر می‌رسد (آن‌طور که مشهور شده است توماس کارلایل در واکنش به نظریه بدبینانه جمعیتی مالتوس که آینده‌ای تیره و تار برای بشریت پیش‌بینی می‌کرد، علم اقتصاد را «علم ملال‌آور» توصیف کرد، اما این حرف واقعا نادرست است. کارلایل این اصطلاح را نخستین بار برای پیش بردن نظرات نژادپرستانه نفرت‌انگیز خویش به کار برد. او در جزوه منتشره در 1849 خود با عنوان «گفتمانی به موقع درباره قضیه سیاهان» به مخالفت با نظرات اقتصاددانی از قبیل جان استوارت میل پرداخت که در مخالفت با اخلاقی بودن بردگی به عنوان انکار حقوق بنیادی بشر موضع گرفتند. هنگامی که کارلایل از این اصطلاح اینک مشهور شده استفاده کرد در واقع می‌خواست اتحاد اقتصاددان و طرفداران لغو بردگی را به تمسخر بگیرد.) اندیشه‌های اقتصادی اهمیت دارند چون که عمیقا در سازه‌های فکری جامعه رسوخ می‌کنند. آنها بر انتخاب‌های فردی مثل اینکه چه نوع وام مسکنی از بانک بگیریم، چه نوع سرمایه‌گذاری برای دوران بازنشستگی بکنیم و به چه کسی رای بدهیم تاثیر می‌گذارند. اندیشه‌های اقتصادی همچنین چارچوب تصمیم‌گیری صاحبان کسب‌و‌کار و رهبران دولتی را محدود و معین می‌کند که در نهایت تاثیرات سرنوشت‌ساز بر زندگی همه ما دارد. دقیقا همان‌طور که تئوری‌های انتزاعی علمی، از طریق هواپیمایی که سوار می‌شویم، دارویی که مصرف می‌کنیم و رایانه‌ای که استفاده می‌کنیم در زندگی ما واقعیت یافته‌اند، اندیشه‌های اقتصادی نیز از طریق سازمانی که ما را به استخدام در می‌آورد، کالاها و خدماتی که مصرف می‌کنیم و سیاست‌هایی که دولت‌های‌مان بر می‌گزینند، در زندگی ما رنگ واقعیت به خود می‌گیرند. جان مینارد کینز در نتیجه‌گیری بر کتاب مشهورش نظریه عمومی اشتغال، بهره و پول نوشت، «اندیشه‌های اقتصاددانان و فیلسوفان سیاسی، چه آن زمان که درست است و چه وقتی که نادرست باشد، پرقدرت‌تر از آنی هستند که معمولا تصور می‌شود. به راستی که عده‌ای اندک بر جهان حکم می‌رانند.» در سرتاسر تاریخ بشر، اندیشه‌ها و باورهای بد اقتصادی باعث بدبختی میلیون‌ها نفر شده است، در حالی که اندیشه‌ها و باورهای خوب اقتصادی نقش اساسی در رونق و رفاه داشته‌اند.
به‌رغم اهمیت تفکر اقتصادی، معدود افرادی در خارج از محافل آرام دانشگاهی وجود دارند که از تغییرات بنیادینی که امروزه در این حوزه در حال وقوع است، باخبر باشند. این کتاب ماجرای آنچه انقلاب علم اقتصاد پیچیده می‌نامم است: این انقلاب چیست، چه چیزی درباره عمیق‌ترین رازها در علم اقتصاد به ما می‌گوید و برای کسب‌و‌کارها و کل جامعه چه معنایی دارد.
برخی انقلاب‌های علمی یکجا زاده می‌شوند و محصول ذهن یک نابغه هستند از قبیل نظریه نسبیت انیشتین. سایر انقلاب‌های علمی محصول کار افراد زیادی طی چندین دهه هستند، برای مثال انقلاب فیزیک کوانتوم از 1900 تا 1930. انقلاب علم اقتصاد پیچیده، به دومی شباهت دارد. این انقلاب، نتیجه سال‌های متمادی کار ده‌ها نفر در اطراف و اکناف جهان است. در حالی ‌که بیشتر اندیشه‌های علم اقتصاد پیچیده ریشه‌های عمیق تاریخی دارد، شکل‌گیری این انقلاب به انتهای دهه 1970 بازمی‌گردد؛ یعنی زمانی که پیشرفت علوم فیزیکی باعث شد تا تعداد اندکی از اقتصاددانان و دانشمندان اجتماعی از خود بپرسند آیا روش بنیادی جدید برای نگاه به اقتصاد وجود دارد. سپس با پیدایش قدرت محاسباتی ارزان و فراوان در دهه‌های 1980 و 1990 پژوهشگران قادر به بررسی این اندیشه‌ها به روش‌های جدید و اغلب پیش‌بینی نشده شدند که انقلاب اقتصاد پیچیده را به حداکثر سرعت رساند.
اما این انقلاب هنوز در حال ادامه است و به این جهت کاملا بحث‌برانگیز است. برخی اقتصاددانان با شور و اشتیاق موافق ایده‌های کتاب خواهند بود، برخی قاطعانه مخالفت خواهند کرد و تعداد زیادی هستند که با برخی نکات آن موافق و با سایر نکات مخالفت خواهند کرد (مثل یک لطیفه قدیمی که می‌گوید اگر می‌خواهید چهار اظهارنظر بشنوید فقط کافی است از دو اقتصاددان نظر بخواهید). با همه اینها، من معتقدم موج فکری با قاطعیت به سمت اقتصاد پیچیده حرکت می‌کند و مفاهیم آن، بنیاد تئوری و عمل اقتصادی را برای دهه‌های آینده فراهم خواهد ساخت. نقش این کتاب، بازگوکردن ماجرای انقلاب اقتصاد پیچیده و قابل‌دسترس ‌ساختن مطالب آن برای مخاطب عام است. بدین منظور، نظرات خودم را نیز در این باره که اندیشه‌های اقتصادی چه معنایی می‌دهند و چگونه می‌توان این اندیشه‌ها را در جهان عملی کسب‌وکار، مالیه و دولت به‌کار برد، عرضه خواهم داشت.
مخاطبان کتاب
این کتاب برای سه گروه مخاطب نوشته شده است. نخست فعالان اقتصادی، سرمایه‌گذاران و سیاست‌گذاران علاقه‌مندی که می‌خواهند بدانند چگونه ایده‌های جدید در اقتصاد و علم بر کارشان تاثیر می‌گذارد. البته باید اشاره کنم این کتاب قصد ندارد برای این دسته مخاطبان، کتاب «برای صبح دوشنبه چکار کنم؟» باشد. اقتصاد پیچیده حاوی مجموعه‌ای از مفاهیم بسیار پرقدرت است که با برخی از مشکل‌ترین مساله‌های رو در روی مدیران و سیاست‌گذاران کاملا مرتبط است، اما خوانندگان کتاب، مثال‌های موردی تفصیلی پیدا نخواهند کرد که چگونه شرکت‌های سرشناس از اقتصاد پیچیده استفاده می‌کنند و هیچ برنامه آسان ده قدمی در این کتاب وجود ندارد. بیشتر کتاب‌های مدیریت به خوانندگان خویش وعده می‌دهند که ایده‌های کاملا جدیدی دارند و در عین حال ادعا می‌کنند که این ایده‌ها در ده‌ها شرکت طی سال‌های زیاد با موفقیت پیاده شده است- البته که نمی‌توان هر دو حالت را با هم داشت. ادعای من این است که اندیشه‌های اقتصاد پیچیده واقعا در مرزهای دانش هستند و بنابراین بر حسب تعریف هنوز کاربرد گسترده‌ای پیدا نکرده‌اند. معدود شرکت‌هایی این ایده‌ها را آزمایش و پیاده کرده‌اند و سایرین از طریق غریزه و خوش‌اقبالی، تصادفا بدان عمل کرده‌اند که با تفکر اقتصاد پیچیده سازگار است. با اینکه معدود تلاش‌هایی صورت گرفته است تا این تجربیات به ابزارهای مدیریت تبدیل شود، من معتقدم هنوز خیلی زود است که مشخصا بگویم چگونه این ایده‌ها به کار گرفته خواهد شد. به جای موردکاوی و ابزار مدیریت بودن، تمرکز کتاب بر کمک به خوانندگان خواهد بود تا تفکر خویش درباره چگونگی طرز کار نظام‌های اقتصادی را تغییر دهند. به جای «کتاب صبح دوشنبه» بودن، من فکر می‌کنم این «کتاب صبح یک‌شنبه» است- هدف آن این نیست که به شما بگوید چکار کنید، بلکه می‌خواهد طرز فکر شما را تغییر دهد.
دومین گروه مخاطبان کتاب کسانی هستند که علاقه کلی به اقتصاد، مسائل اجتماعی، سیاست عمومی و علوم دارند. کمتر پیش می‌آید که کسی شاهد شکل‌گیری یک انقلاب علمی باشد به خصوص انقلابی که چنین تاثیر بزرگی بر جهان خواهد داشت. برای این دسته از مخاطبان، من امیدوارم کتاب بتواند ردیف جلویی برای تماشای آنچه که معتقدم یکی از هیجان‌انگیزترین تغییرات در چشم‌انداز فکری طی این قرن است نگه دارد. کتاب نیاز به هیچ پیش‌زمینه‌ای در اقتصاد یا علم را فرض نمی‌کند و بحث‌ها هم خیلی تخصصی نیستند، اما برخی از اصطلاحات تخصصی که احیانا همه خوانندگان آشنا نیستند، معرفی خواهم کرد و آن اصطلاحاتی که در متن تعریف شده‌اند را با حروف ایتالیک مشخص کردم. در واقع، یکی از پیشبردهای مهم اقتصاد پیچیده، زبان جدید برای بحث و درک مسائل اقتصادی، تجاری و اجتماعی است.
سومین دسته از مخاطبان کتاب، اندیشمندان و دانشجویان هستند. برای این گروه، امیدوارم که کتاب یک مرور مفید غیرتخصصی از اینکه کجا هستیم و احیانا کجا می‌رویم محسوب شود. من همچنین امیدوارم به روشن‌ساختن برخی از مباحثات در جریان در علم اقتصاد کمک کرده (اگر چه قطعا آنها را حل نخواهد کرد) و نیز مباحث جدیدی را برانگیزد. برای دانش‌پژوهان و سایر خوانندگانی که علاقه عمیق‌تری به مطالب دارند، پانویس‌های هر فصل را باید بخش جدایی‌ناپذیر از بحث دید.
پرسش: ثروت چگونه خلق می‌شود؟
من در اتاق میانی دودآلود یک کلبه سقف پوشالی بر روی طاقچه کوتاهی نشسته بودم؛ در حالی که پشتم دیوار ساخته شده از کود حیوانی را لمس می‌کرد. این کلبه به مرد پا به سن گذاشته‌ای از قبیله ماسایی تعلق داشت و در یک روستای دورافتاده در جنوب غربی کنیا واقع شده بود. این پیشکسوت ماسایی با صورت آفتاب خورده و پخته‌شده از روزگار و چشمان نافذ، پرسش‌های مودبانه‌ای از من درباره اصل و نسب خانوادگی و اینکه از کجا آمده‌ام، می‌کرد. اینک او می‌خواست خود من را ارزشیابی کند. او نگاهش را از آن سوی آتش مخصوص پخت و پز به من دوخت و پرسید، «چه تعداد گاو داری؟» من لحظه‌ای مکث کرده و به آرامی پاسخ دادم، «هیچ». آموزگار محلی ماسایی که با من دوست شده بود و وظیفه راهنمای من بودن را بر عهده داشت پاسخم را ترجمه کرد. همهمه‌ای درون اتاق کوچک به راه افتاد؛ چرا که اعضای مختلف روستا، کنجکاوشده درباره این غریبه، می‌خواستند این تکه اطلاعات را هضم کنند. پس از چند لحظه تامل، همان فرد پیشکسوت پاسخ داد «من از این بابت برای شما خیلی متاسف هستم»، اما نشانه دلسوزی در صدا و در چهره وی همچنین با طرح این معما در ذهنش در آمیخته بود که چگونه کسی که این‌قدر فقیر است و توانسته از عهده هزینه سفری چنین طولانی برآید و مالک یک دوربین باشد. در اثنایی که بحث به پرسش‌هایی درباره خانواده‌ام برگشت، من اشاره کردم عمویی دارم که زمانی یک رمه بزرگ گاو در مزرعه‌اش در مریلند داشت. این‌جا بود که سرتکان دادن‌های تاییدگونه شروع شد و راز آشکار گشت. پس مهمان آنها در واقع برادرزاده هیچی‌ندار یک عموی ثروتمند است و این فرد با استفاده از ثروت از جنس گاو فامیل خویش است که مسافرت و زندگی می‌کند.
رازهای ثروت
ثروت چیست؟ برای یک مرد از قبیله ماسایی، ثروت با تعداد گاوها اندازه‌گیری می‌شود. برای اکثر خوانندگان این کتاب، ثروت با دلار، پوند، یورو، ین یا سایر ارزها اندازه‌گیری می‌شود. بیش از دویست سال قبل، اقتصاددان بزرگ آدام اسمیت در کتاب ثروت ملل (۱۷۷۶، فصل ۴)، به این نکته توجه کرد که در سرتاسر تاریخ، مردم به انواع روش‌ها ثروت‌شان را اندازه‌گیری کرده‌اند: «گفته می‌شود در جوامع اعصار قدیم، گاو ابزار مشترک تجارت بوده است؛ اگر چه باید نامناسب‌ترین ابزار تجارت بوده باشد ... گفته می‌شود در حبشه، نمک ابزار متداول بازرگانی و معاملات بوده است؛ نوعی صدف در برخی بخش‌های ساحل هند؛ ماهی نمک‌سود در نیوفاندلند؛ تنباکو در ویرجینیا؛ شکر در برخی مستعمرات هند غربی، پوست یا چرم در سایر کشورها؛ و به من گفته شده است که امروزه در یک روستا در اسکاتلند مرسوم است کارگران به جای پول، با خود میخ به نانوایی و میخانه می‌برند.»
آیا ثروت یک چیز واقعی و ملموس است؟ آیا چیزی ذاتی در گاو، ماهی دودی و میخ وجود دارد که آنها را ارزشمند می‌سازد؟ برای یک مرد قبیله ماسایی، ثروت در گله گاو وی نهفته است که در آن‌جا حاضر است و همه آن را می‌بینند. گله گاو برای او و خانواده وی، شیر، گوشت، استخوان، پوست و شاخ فراهم می‌کند. با این‌حال همان‌طور که اسمیت در کتاب ثروت ملل نشان داد، ثروت یک مفهوم ثابت نیست؛ ارزش هر چیزی به آنچه که شخص دیگر مایل به پرداخت بابت آن در یک مقطع زمانی خاص است بستگی دارد. حتی برای یک فرد ماسایی، ارزش گاو در امروز احیانا با ارزش گاو در فردا برابر نیست. برای کسانی که ثروت خویش را با پول کاغذی اندازه‌گیری می‌کنند، ثروت حتی مفهوم ناپایدارتری است. بیشتر مردم در کشورهای توسعه‌یافته هرگز حجم ثروت خویش را ندیده یا لمس نکرده‌اند- پس‌اندازهای به سختی به‌دست آمده آنها تنها به صورت نقطه‌های الکترونیکی در یک رایانه بانک در فاصله خیلی دور وجود دارد. با این‌حال، با دادن کارت اعتباری به دستگاه کارت‌خوان یا با کلیک یک موس، همان نقطه‌های خیالی را می‌توان به کالاهای ملموس مثل گاو، ماهی، میخ یا هر چیزی دیگری که دوست دارید (یا توان پرداخت دارید) تبدیل کرد.
اما پیش از همه اینها، ثروت از کجا می‌آید؟ چگونه عرق جبین و دانش مغز ما به خلق ثروت منجر می‌شود؟ چرا جهان با گذشت زمان ثروتمندتر شده است؟ چگونه انسان‌ها از خرید و فروش گاو به خرید و فروش ریزتراشه‌ها رسیده‌اند؟ این مسیر پژوهش در نهایت ما را احتمالا به مهم‌ترین راز ثروت هدایت می‌کند: چگونه می‌توان مقدار بیشتری ثروت خلق کرد؟ می‌توان این پرسش را از جنبه نفع محدود شخصی پرسید، اما می‌توان پرسش‌هایی مهم‌تر نیز طرح کرد که ثروت جامعه را چگونه افزایش دهیم؟ چگونه مدیران، شرکت‌های خود را بزرگ‌تر سازند تا شغل و فرصت‌های بیشتر در اختیار مردم قرار گیرد؟ چگونه دولت‌ها می‌توانند اقتصادهای خود را رشد داده و به مسائلی مثل فقر و نابرابری توجه نمایند؟ چگونه جوامع اطراف جهان می‌توانند منابع مورد نیاز برای تحصیلات بهتر، مراقبت درمانی و سایر اولویت‌ها ایجاد نمایند؟ و چگونه اقتصاد جهانی می‌تواند به شیوه‌ای رشد کند که پایداری زیست محیطی داشته باشد؟ ثروت شاید خوش‌بختی نیاورد، اما فقر برای میلیون‌ها نفر در اطراف جهان بدبختی آورده است. (این پرسش که چه چیزی باعث خوشحالی مردم می‌شود در یکی از زیرشاخه‌های روانشناسی به نام روانشناختی لذت‌باورانه بررسی می‌شود. پژوهشگران دریافته‌اند در حالی که میزان مطلق ثروت فرد عامل تعیین‌کننده قوی خوشی و شادی در مقایسه با سایر عوامل از قبیل ژنتیک، روابط و ارضای شغلی محسوب نمی‌شود، نرخ تغییر ثروت طی زمان حقیقتا یک عامل مهم است.)
پرسش‌های اصلی که در این کتاب کندوکاو خواهیم کرد، (ثروت چیست؟ چگونه خلق می‌شود؟ چگونه می‌توان ثروت را افزایش داد؟) در بین مهم‌ترین پرسش‌های جوامع و در بین قدیمی‌ترین پرسش‌ها در علم اقتصاد هستند. با این‌حال، آنها پرسش‌هایی هستند که علم اقتصاد به صورت تاریخی همیشه برای پاسخ‌دادن به آنها تلاش کرده است. تز کتاب این است که از کارهای انجام شده طی چند دهه گذشته، پاسخ‌های جدیدی به این پرسش‌های بنیادی شروع به ظاهرشدن کرده است. این پاسخ‌های جدید صرفا از کارهای اقتصاددانان به‌دست نیامده است، بلکه حاصل تلاش زیست‌شناسان، فیزیکدانان، نظریه‌پردازان تکاملی، دانشمندان علوم رایانه، مردم‌شناسان، روان‌شناسان و دانشمندان علوم شناختی نیز بوده است. ما خواهیم دید که علم مدرن، به خصوص تئوری تکاملی و تئوری نظام‌های تطبیقی پیچیده، دیدگاه بنیادی جدیدی به این پرسش‌های اقتصادی دیرپا عرضه می‌دارد.
در فصل اول، مضامین مهم کتاب را تشریح کرده و مروری مختصر بر ایده‌هایی که کندوکاو خواهیم کرد می‌کنیم، اما قبل از بسط دیدگاه جدید درباره پاسخ‌ها، لازم است دیدگاه خویش را درباره پرسش‌ها تغییر دهیم. اقتصاد موضوعی است که اکثر مردم در زندگی روزمره خویش امری بدیهی و پیش‌پاافتاده می‌گیرند و اغلب درباره آن فکر هم نمی‌کنند. وقتی درباره اقتصاد فکر می‌کنیم، اغلب در بستر آن‌چیزی است که پل کروگمن اقتصاددان دانشگاه پرینستن و برنده جایزه نوبل، «علم اقتصاد بالا و پایین رونده» نامیده است، مثل اینکه «بازار سهام بالا رفت» و «نرخ بیکاری پایین آمد.» اما باید از نمودارهای موج‌دار که افت و خیزهای کوتاه‌مدت اقتصاد را نشان می‌دهند برای لحظه‌ای عقب نشسته و کلیت اقتصاد را به صورت یک نظام ملاحظه کنیم.
پیچیده‌ترین آفریده بشریت
نگاهی به اطراف خانه‌تان بیندازید. نگاهی به آنچه پوشیده‌اید بکنید. نگاهی به بیرون از پنجره بکنید. مهم نیست کجا زندگی می‌کنید، از بزرگ‌ترین شهر صنعتی تا کوچک‌ترین دهکده روستایی، هر جا که باشید، فعالیت اقتصادی و نتایج آن، شما را احاطه کرده است. بیست و چهار ساعت یک روز، هفت روز یک هفته، سیاره زمین از سروصدای انسان‌هایی پر شده است که در حال طراحی، سازمان‌دهی، ساخت، خدمت‌رسانی، حمل‌ونقل، ارتباطات و خرید و فروش هستند. واقعا این نظم و ترتیب از کجا آمده است؟
پیچیدگی همه این فعالیت‌ها‌ بی‌حد وحساب است. یک شهر کوچک را تصور کنید، از آن نوع مکان‌های ساده و آرامی که برای فرار از هیاهوی زندگی مدرن به آن‌جا پناه برده‌اید. اکنون تصور کنید ساکنان این شهر شما را دیکتاتور خیرخواه خویش ساخته‌اند، اما در ازای به دست آوردن چنین قدرت محشری، مسوولیت تامین نیازهای غذایی، پوشاک و سرپناه هر روزه ساکنان شهر را بر عهده دارید. هیچ کس بدون نظر شما کاری انجام نخواهد داد و بنابراین هر روز صبح، باید فهرستی از کارهایی که برای سازمان‌دهی تمام فعالیت‌های اقتصادی شهر انجام داد تهیه کنید. شما مجبورید تمام کارهایی که باید انجام شود، همه اموری که باید هماهنگ شود و زمان‌بندی و ترتیب دقیق هر چیزی را یادداشت کنید. جزئیات کار اصلا بی‌اهمیت نیست، اینکه مثلا مطمئن شوید گل‌فروشی خانم ریتا محموله گل‌های رز را تحویل گرفته است یا اینکه پرونده تقاضای بیمه آقای تام بابت کمردردش به جریان افتاده است. این کارها حتی برای شهری کوچک، فهرست بی‌اندازه طولانی و پیچیده‌ای از کار درمی‌آید. اکنون در نظر بگیرید برای مدیریت کل اقتصاد جهانی، فهرست کارهای انجام شده مشابه، چه شکلی خواهد شد. درباره تریلیون‌ها تصمیم با ظرافت و دقت هماهنگ‌شده‌ای فکر کنید که باید هر دقیقه از هر روز در اطراف جهان گرفته شود تا کار و فعالیت اقتصاد جهانی ادامه یابد. با این‌حال، هیچ‌کس مسوول فهرست کارهای انجام شده جهانی نیست. هیچ دیکتاتور خیرخواهی وجود ندارد تا اطمینان یابد که ماهی ماهی‌گیر موزامبیکی به رستورانی در کره جنوبی می‌رسد که برای یک کارمند خدمات سخت‌افزاری نهار تهیه می‌کند که وی قطعات رایانه شخصی برای یک طراح مد در میلان می‌سازد تا از آن رایانه برای طراحی لباس یک کارگزار سهام در بورس شیکاگو استفاده شود. با اینکه انجام این نوع کارها فوق‌العاده است، هر روز به شیوه از پایین به بالا و خود سازماندهی‌شده اتفاق می‌افتند.
حیرت‌انگیزترین واقعیت تجربی در علم اقتصاد این است که اصولا یک اقتصاد وجود دارد. دومین واقعیت حیرت‌آور تجربی این‌ است که هر روز و در بیشتر مواقع، این اقتصاد کار می‌کند. این اقتصاد برای اکثریت (اما متاسفانه نه برای همه) ۷ میلیارد جمعیت جهان، شغل، غذا، سرپناه، پوشاک و محصولاتی از کیف دستی هلو کیتی گرفته تا لیزرهای پزشکی تهیه می‌کند. اگر به سایر نظام‌های کاملا پیچیده ساخت دست بشر، از قبیل ایستگاه فضایی بین‌المللی، دولت چین، یا اینترنت فکر کنیم روشن است که اقتصاد جهانی به مراتب پیچیده‌تر از هر ساختار اجتماعی و فیزیکی دیگری است که نوع بشر ساخته است. (تعریف فنی کلمه پیچیده و سنجه‌های اندازه‌گیری پیچیدگی را در ادامه کتاب بحث خواهیم کرد. در عین حال من از معنای متداول این اصطلاح استفاده می‌کنم.)
اقتصاد مظهر پیچیدگی است. با این‌حال هیچ کسی آن را طراحی نکرده است و کسی آن را اداره نمی‌کند. البته روسای شرکت‌ها، مقامات دولتی، سازمان‌های بین‌المللی، سرمایه‌گذاران و سایرینی هستند که تلاش می‌کنند تکه‌های خاصی از آن را مدیریت کنند، اما وقتی که قدم پس گذاشته و به کلیت اقتصاد جهانی 100 تریلیون دلاری نگاه می‌کنیم روشن است که واقعا کسی مسوول آن نیست.
با این‌حال اقتصاد چگونه به این‌جا رسیده است؟ علم به ما می‌گوید تاریخ انسان در وضعیت طبیعی شروع شد که به معنای واقعی کلمه «بدون پیراهنی بر تن ما» است. اجداد بلاواسطه ما انسان‌نماهای نخستین بودند که مغزهای بزرگ و دست‌های فرز داشتند و در علفزارهای آفریقا پرسه می‌زدند که فاصله‌ای با محل زندگی امروز مردان قبیله ماسایی نداشت. چگونه نوع بشر از وضعیت طبیعی به پیچیدگی شگفت‌آور خودسازمان‌ده اقتصاد جهانی مدرن سفر کرد؟
5/2 میلیون سال تاریخ مختصر اقتصاد
بسیاری از مردم به صورت شهودی، تصور می‌کنند حرکت رو به بالای بشر در نردبان پیشرفت اقتصادی، سفری کُند و پیوسته با پیشروی خطی، از دوره ابزارهای سنگی به عصر دستگاه پخش دی‌وی‌دی بوده است. داستان واقعی که با کمک مشترک باستان‌شناسان، مردم‌شناسان، تاریخ‌نگاران و اقتصاددانان بازگو می‌شود، اصلا شبیه آن نیست. این داستان بسیار هیجان‌انگیزتر است.
ماجرا از زمانی شروع می‌شود که نخستین انسان‌ها حدود 7 میلیون سال قبل روی کره زمین ظاهر شدند. حدود 5/2 میلیون سال قبل، انسان ماهر (Homo habilis) شروع به استفاده از مغز نسبتا بزرگ خویش برای ساخت ابزارهای سنگی نتراشیده کرد. این ابزارهای سنگی، نخستین تولیدات بشر بود و قابل‌تصور است که در مقطعی، دو تا از اجداد انسان‌نمای ما، احتمالا متعلق به همان گروه اقوام نزدیک، در دشت‌های آفریقا روبه‌روی هم نشستند و ابزارها را مبادله کردند. این نقطه بسیار تقریبی 5/2 میلیون سال قبل را نشانه آغاز «اقتصاد» بشری در نظر می‌گیریم. سپس تقریبا یک میلیون سال دیگر گذشت تا انسان راست‌قامت (Homo erectus) موفق به کشف آتش شد و انواع گسترده‌ای از ابزارهای ساخته‌شده از سنگ، چوب و استخوان را تولید کرد. انسان‌های مدرن به لحاظ زیست‌شناختی که انسان هوشمند یا حیوان ناطق (Homo sapiens) نامیده می‌شوند حدود 130 هزار سال قبل ظاهر شدند و ابزارهای پیچیده‌تر و متنوع‌تری به وجود آوردند. در یک مقطع زمانی (که اختلاف‌نظر زیادی در مورد زمان دقیق آن وجود دارد) انسان هوشمند، مهارت سرنوشت‌ساز حرف‌زدن را کسب کرد. فعالیت اقتصادی نخستین انسان‌های مدرن عمدتا به کاوش و جست‌وجوی غذا در گروه‌های سیّار متشکل از اقوام نزدیک و به ساخت ابزار اصلی محدود می‌شد.
نخستین شواهد از سبک زندگی اسکان‌یافته، مثل مکان‌های دفن مردگان، نقاشی درون غارها و اشیای تزئینی، مربوط به حدود ۳۵ هزار سال پیش است. باستان‌شناسان همچنین شواهدی از تجارت بین گروه‌هایی از انسان‌های نخستین طی این دوره دیده‌اند؛ شواهدی شامل ابزارهای مکان دفن مردگان که از مصالح غیرمحلی ساخته شده بود، جواهرات با صدف دریایی در قبایلی دور از ساحل و الگوهای جابه‌جایی که بیانگر مسیرهای تجاری است. یکی از منافع عظیم تجارت، تخصص پیداکردن جوامع است و سوابق طی این دوره، از افزایش حیرت‌آور ابزارها و دست‌ساخته‌های متنوع حکایت دارد. همان‌طور که پل سیبرایت از دانشگاه تولوز اشاره می‌کند، تجارت همکاری‌جویانه بین غیرخویشاوندان فعالیتی منحصرا متعلق به انسان است. هیچ موجود دیگری به ترکیب تجارت بین غریبه‌ها و تقسیم کاری که مشخصه اقتصاد انسانی است دست نیافته است. در واقع ریچارد هوران از دانشگاه ایالتی میشیگان و همکاران وی استدلال می‌کنند این توانایی منحصربه‌فرد انسان هوشمند به تجارت‌کردن بود که به وی مزیتی تعیین‌کننده در رقابت با گونه‌های دیگر رقیب از قبیل انسان نئاندرنتال داد به طوری که اجداد ما را قادر به ادامه بقا کرد در حالی که نسل سایر انسان‌نماها منقرض شد.
اجداد ما با اسکان دائمی، ساخت انواع ابزارها و برقراری شبکه‌های تجاری، به سطحی از پیشرفت فرهنگی و اقتصادی رسیدند که انسان‌شناسان به آن سبک زندگی شکارچی - جمع‌آوری غذا می‌گویند. از سوابق باستان‌شناسی به این اطلاعات دست یافتیم که اجداد شکارچی - جمع‌آوری‌کننده غذای ما چگونه زندگی می‌کردند و اقتصادشان چه وضعیتی داشت، اما علاوه بر این یک منبع غنی اطلاعاتی دیگر نیز درباره این سبک زندگی داریم. هنوز هم معدود مکان‌های کاملا منزوی روی کره زمین وجود دارند که قبایل شکارچی - جمع‌آوری غذا به زندگی سابق ادامه می‌دهند و تماس بسیار اندکی با جهان مدرن دارند، اساسا نسبت به ده‌ها هزار سال قبل تغییری نکردند. انسا‌ن‌شناسان فکر می‌کنند این قبایل پوشه‌های دربسته زمان حال از یک عصر قدیمی هستند.
داستان دو قبیله
دو قبیله را در نظر بگیرید. قبیله نخست، یانومامو است. قبیله شکارچی - جمع‌آوری غذا و سازنده ابزار سنگی که در ساحل رود اورینوکو در مرز دورافتاده بین برزیل و ونزوئلا زندگی می‌کنند. قبیله دوم نیویورکی هستند، با تلفن همراه صحبت می‌کنند، شیرقهوه می‌نوشند و در کناره رود هودسن در مرز نیویورک و نیوجرسی زندگی می‌کنند. هر دو قبیله در ویژگی‌های ژنتیکی سی هزار ساله یا همین حدودها که همه انسان‌ها دارند مشترک بوده و بنابراین از لحاظ زیست‌شناختی و هوش خدادادی کاملا شبیه هستند. با این‌حال سبک زندگی نیویورکی بسیار متفاوت از سبک زندگی کاملا حفظ شده شکارچی - جمع‌آوری غذا در یانومامو است که هنوز سرگرم اختراع چرخ هستند، نوشتن بلد نیستند و سیستم شمارش آنها از یک، دو و خیلی، جلوتر نمی‌رود.
اگر ما نگاهی دقیق‌تر به اقتصاد دو قبیله بیندازیم، می‌بینیم که شغل یانومامو به جمع‌آوری غذا از جنگل، شکارهای کوچک، باغبانی و کشت تعداد محدودی میوه و سبزی و محافظت از سرپناه محدود می‌شود. ساکنان یانومامو همچنین اقلامی مثل سبد، ننوی بچه، ابزار سنگی و اسلحه می‌سازند. آنها در روستاهایی چهل تا پنجاه نفره زندگی می‌کنند و کالاها و خدمات را بین خود و نیز بین حدود ۲۵۰ روستای دیگر منطقه مبادله می‌کنند. درآمد متوسط افراد قبیله یانومامو تقریبا ۹۰ دلار سرانه در سال است (طبیعی است که این یک برآورد بوده چون آنها از پول استفاده نمی‌کنند و آماری نگه نمی‌دارند)، در حالی‌که درآمد متوسط یک نیویورکی در سال ۲۰۰۱ حدود ۳۶ هزار دلار یا ۴۰۰ برابر درآمد یک یانومامویی بود. رقم ۹۰ دلار بر اساس تخمین تولید ناخالص جهانی بلندمدت از گذشته به دست آمده است که براد دلونگ اقتصاددان دانشگاه کالیفرنیا در برکلی انجام داده است. با اینکه من نتوانستم ارقام تولید ملی مختص جامعه یانومامو را پیدا کنم، زندگی آنها تقریبا مطابق با سبک زندگی ۱۰ تا ۱۵ هزار سال پیش است. طبق ارقام دلونگ، تولید سرانه جامعه یانومامو حدود ۹۳ دلار (به قیمت‌های ثابت سال ۱۹۹۰) می‌شود که تولید ملی سرانه را به عنوان متغیر جانشین درآمد استفاده کردم چون که یانومامو پس‌انداز بسیار اندکی داشته و هیچ دولتی هم ندارد به طوری که آنچه تولید می‌شود مصرف نیز می‌گردد. برای اینکه نقطه مرجع دیگری داشته باشیم، تخمین بانک جهانی از درآمد ناخالص ملی سرانه برای توسعه‌نیافته‌ترین کشورها در جهان رقم ۲۸۰ دلار است. برخی نشانه‌ها از میزان توسعه نسبی این کشورها عبارتند از ۱۲ خط تلفن در هر هزار نفر، ۳ کامپیوتر در هر هزار نفر و ۱۴ درصد راه آسفالته. درآمد تخمینی یانومامو تقریبا یک سوم این میزان است که عدد ۹۳ دلار سرانه را به ما می‌دهد که هر چند دقیق نیست، اما غیرمنطقی هم به نظر نمی‌رسد. داده‌های درآمد میانگین شهر نیویورک از آمار دولت ایالتی نیویورک به دست آمد، اما درآمد میانه احتمالا اطلاعات بیشتری از میانگین می‌دهد و اداره آمار آمریکا، درآمد خانوار میانه در ایالت نیویورک را ۴۳ هزار دلار برای دوره ۲۰۰۳-۲۰۰۱ گزارش می‌کند؛ اما ما حتی اطلاعات کمتری درباره توزیع درآمد در جامعه یانومامو داریم که به این خاطر فقط میانگین‌ها را مقایسه می‌کنیم. بدون هیچ قضاوتی که کدام قبیله به لحاظ روحی و معنوی خوشحال‌تر، یا سازگارتر با محیط زیست هستند، روشن است که شکاف وسیعی در ثروت مادی بین این دو قبیله وجود دارد. امید به زندگی یانومامویی‌ها کوتاه‌تر از نیویورکی‌ها است و طی عمر خود، یانومامویی‌ها باید نااطمینانی‌ها، بیماری‌ها، خشونت و تهدیدها از محیط زندگی و سایر مشقت‌ها را تحمل کنند که حتی فقیرترین نیویورکی‌ها با آن مواجه نیستند- کسی که در روستای یانومامو زندگی می‌کند نسبت به کسی که در یک محله نیویورک زندگی می‌کند هشت برابر احتمال بیشتری می‌رود تا در یک سال معین بمیرد. بررسی‌ها نشان می‌دهد که زندگی قبل از پیدایش فناوری‌های جدید، آرام و بی‌دغدغه نبوده است. برای مثال یک چهارم مردان یانومامو در جنگ‌ها و درگیری‌های خشونت بار کشته می‌شوند و نرخ مرگ و میر کودکان در بین آنها نیز بسیار بالا است. داده‌های نرخ کلی مرگ و میر برای یانومامو ۵/۶ درصد است. من از داده‌های مربوط به دورافتاده‌ترین روستاها که کمترین تماس با جوامع امروزی را داشتند استفاده کردم؛ چون سبک زندگی اجداد شکارچی ما را بهتر نشان می‌دهند. ارقام قابل‌مقایسه مرگ و میر برای نیویورکی‌ها ۸/۰ درصد به دست می‌آید (از سرشماری سال ۲۰۰۲ آمریکا). این مقایسه سرانگشتی واقعا تفاوت را کمتر از واقع نشان می‌دهد؛ چون جمعیت یانومامو بسیار جوان‌تر از جمعیت ساکنان نیویورک است.
اما این فقط سطح مطلق درآمد نیست که یک نیویورکی را این‌قدر ثروتمند می‌سازد، بلکه تنوع باورنکردنی اجناسی که می‌تواند با ثروت خویش بخرد نیز وجود دارد. تصور کنید درآمد یک نیویورکی را دارید؛ اما فقط حق داشته باشید چیزهایی را که در اقتصاد یانومامو هست، بخرید. اگر 36 هزار دلار را صرف ساختن بهترین کلبه گلی، خرید بهترین ظروف سفالی در روستا و خوردن خوشمزه‌ترین غذای یانومامو کنید، با معیارهای یانومامو فوق‌العاده ثروتمند هستید؛ اما هنوز احساس فقیربودن زیادی نسبت به یک فرد نیویورکی می‌کنید که کفش‌های کتانی نایک، برنامه‌های تلویزیونی و تعطیلات در فلوریدا دارد. تعداد انتخاب‌های اقتصادی یک فرد معمولی نیویورکی گیج‌کننده است. فروشگاه وال مارت در نزدیکی فرودگاه جان اف کندی نیویورک در انبار خود بیش از 100 هزار قلم کالای مختلف موجود دارد، بیش از 200 کانال تلویزیونی در تلویزیون‌های کابلی عرضه می‌شوند، انتشارات بارنز اند نوبل بیش از 8 میلیون کتاب را فهرست کرده است، سوپرمارکت محلی 275 نوع غلات صبحانه دارد، فروشگاه زنجیره‌ای 150 نوع رژلب عرضه می‌کند و بیش از 50 هزار رستوران فقط در شهر نیویورک وجود دارد.
خرده‌فروش‌ها برای شمارش انواع محصولات فروخته شده در فروشگاه، از یک معیار مشهور به نام واحد موجودی انبار استفاده می‌کنند. برای مثال پنج نوع شلوار لی، پنج واحد موجودی انبار حساب خواهد شد. اگر تمام انواع محصولات و خدمات در اقتصاد یانومامو را انبارگردانی کنیم؛ یعنی مدل‌های مختلف تبرهای سنگی، انواع غذاها و غیره، تعداد کل واحدهای موجودی انبار در اقتصاد یانومامو احتمالا چند صد تا یا حداکثر هزاران عدد خواهد شد.
(به‌طور دقیق‌تر اینکه در جامعه یانومامو به عدد 300 رسیدم و در بازدید از روستای نسبتا پیشرفته‌تر قبایل ماسایی که تماس بیشتری با جهان امروز دارند عدد 800 به دست آمد). تعداد واحدهای موجودی انبار در اقتصاد نیویورک دقیقا معلوم نیست؛ اما با استفاده از منابع اطلاعاتی مختلف، تخمین تقریبی که می‌توانم بزنم از مرتبه 10 به توان 10 است (به عبارت دیگر ده‌ها میلیارد عدد). برای اینکه معنای این عدد عظیم را بهتر درک کنیم، برآورد می‌شود کل گونه‌های گیاهی و حیوانی در کره زمین بین 10 به توان 6 تا 10 به توان 8 باشد. بنابراین، شگفت‌آورترین تفاوت اقتصادهای نیویورک و یانومامو میزان «ثروت»‌شان نیست که با دلار اندازه‌گیری می‌شود و فقط 400 برابر تفاوت دارند، بلکه آنچه به مراتب اهمیت بیشتری دارد تفاوت وحشتناک در پیچیدگی و تنوع اقتصاد یک نیویورکی در برابر اقتصاد یانومامو است که به صد میلیون برابر یا 10 به توان هشت می‌رسد.
سبک زندگی یانومامو نسبتا شبیه اجداد ما در ۱۵ هزار سال قبل است. این به نظر زمان طولانی می‌رسد؛ اما بر حسب کل تاریخ اقتصادی گونه‌های انسانی، جهان یانومامو متعلق به گذشته خیلی خیلی اخیر است. اگر ما از پیدایش نخستین ابزارها به عنوان نقطه شروع استفاده کنیم حدود ۲.۴۸۵.۰۰۰ سال یا ۴/۹۹ درصد تاریخ اقتصادی ما طول کشید تا از سطح نخستین ابزار به پیشرفت اقتصادی و اجتماعی در سطح شکارچی - جمع‌آوری غذا که معرف زندگی یانومامو است برسیم (نمودار ۱-۱). آن‌گاه تنها ۶/۰ درصد تاریخ بشر زمان برد تا از اقتصاد ۹۰ دلاری سرانه با ۱۰ به توان ۲ واحد موجودی انبار در یانومامو به اقتصاد ۳۶ هزار دلاری سرانه با ۱۰ به توان ۱۰ واحد موجودی انبار در نیویورک برسیم.
با تمرکز بیشتر روی این دوره 15 هزار ساله، نکاتی حتی حیرت‌آورتر بر ما روشن می‌شود. سفر اقتصادی بین جهان شکارچی - جمع‌آوری غذا و جهان مدرن در بیشتر این دوره 15 هزار ساله نیز بسیار کند بود و سپس پیشرفت ناگهانی در 250 سال گذشته به حد انفجاری رسید. بر اساس داده‌هایی که برادفورد دلونگ گردآوری کرد، 12 هزار سال زمان برد تا از اقتصاد شکارچی-جمع آوری غذای 90 دلار سرانه به اقتصاد تقریبا 150 دلار سرانه در یونان باستان هزار سال قبل از میلاد مسیح برسیم. فقط در سال 1750 میلادی بود که تولید ناخالص داخلی سرانه در جهان به حدود 180 دلار رسید که این رقم در نهایت توانسته بود نسبت به روزهای شکارچی - جمع‌آوری غذا در 15 هزار سال قبل دو برابر شود. آن‌گاه در اواسط قرن هجدهم، اتفاق فوق‌العاده‌ای افتاد- تولید ناخالص داخلی سرانه جهان در دوره بسیار کوتاه 250 ساله 37 برابر شد و به سطح جاری 6600 دلار رسید که ثروتمندترین جوامع از قبیل نیویورکی‌ها، کاملا در بالای آن ایستاده‌اند. ثروت جهانی بر روی یک منحنی تقریبا عمودی سر به آسمان زد و امروز هم هنوز بالا می‌رود.
نمودار ۱-۱ رشد انفجاری ثروت بشر

1

منبع: برآوردها برای یک میلیون سال قبل از میلاد مسیح تا سال ۲۰۰۰ میلادی از برادفورد دلونگ، دانشگاه کالیفرنیا، برکلی. تخمین‌ها برای ۵/۲ میلیون سال تا یک میلیون سال قبل از میلاد مسیح به صورت برون‌یابی به‌دست آمدند. تولید ناخالص سرانه به دلارهای بین‌المللی سال ۱۹۹۰ اندازه‌گیری شده است.
جمع‌بندی 5/2 میلیون سال تاریخ اقتصادی به اختصار این است: برای دوره زمانی بسیار، بسیار، بسیار طولانی هیچ اتفاقی نیفتاد؛ سپس به طور ناگهانی هیاهویی به پا شد. به مدت 4/99 درصد تاریخ اقتصادی طول کشید تا ثروت جهان به سطح ثروت یانومامو برسد، 59/0 درصد دیگر طول کشید تا این ثروت در سال 1750 دو برابر شود و آنگاه فقط 01/0 درصد زمان لازم بود تا ثروت جهانی به سطح جهان مدرن جهش نماید. به عبارت دیگر، بیش از 97 درصد از ثروت بشریت فقط در 01/0 درصد تاریخ ما خلق شده است. آن‌طور که دیوید لندز اقتصاددان و تاریخ‌نگار توصیف می‌کند، «زندگی مادی یک فرد انگلیسی در 1750 به سپاهیان قیصر روم بسیار شبیه‌تر بود تا به نبیره‌های خود این فرد.